سرگردان میان نظم و کنترل
به گزارش وبلاگ ادکلن شنل، ما یاد گرفته ایم که به امید افزایش کارآمدی و کسب نتایج دلخواه ورودی ها، توان عملیاتی و خروجی ها را ارزیابی کنیم.
مشکل اصلی سردرگمی بین کنترل و نظم است. کنترل به معنای کنترل متمرکز و روابط سلسله مراتبی است. فردی که کنترل می کند به دیگران می گوید که چه کار کنند و اینکه آیا آنها پیروز بوده اند یا نه. اما، نظم از خود سازمان دهی نشات می گیرد. شاید دستور مانند کنترل کردن آزار دهنده نباشد، به آن معنا که به دیگران بگوید چه کار کنند، در این شرایط مردم خود می دانند که چه چیزی از آنها خواسته شده است و آنها از دیگران چه انتظاراتی دارند. در ادامه با خبرنگاران همراه باشید.
این کار چگونه اتفاق می افتد؟ آیا بدین معنا است که رهبر ارکستر، طراح یا مدیر عامل شرکت نباید کنترل داشته باشند؟ نه الزاما. طبیعت پر از مثال هایی است که از آن با نام هوش گروهی نام می برند. موریانه ها بدون استفاده از نقشه بناهایی بسیار پیچیده بنا می کنند. پرندگان با پیمودن هزاران کیلومتر و در قالب گروه هایی پرواز می کنند که در آنها، برای استفاده بهتر و حداکثر کردن ظرفیت، پرنده راهنما تغییر می کند. در این فرآیند هیچ نظم و سلسله مراتب خاصی که هدایت کننده کل جمعیت باشد، وجود ندارد. بدون هیچ کنترل فراگیری نظم را می توان دید. در واقع، وسواسی که ما نسبت به نظم داریم به ما در فهمیدن این مساله یاری می رساند که چرا سازمان هایی که به دست انسان تاسیس و برنامه ریزی شده اند، قادر نیستند به چنین همزمانی و نظمی دست یابند.
هوش گروهی برای اولین بار از طریق Gerardo Beni و Jing Wang در سال 1989 و در مفهوم سیستم های روباتیک تلفن همراه مطرح شد. این نظریه بر پایه قوانین ساده و درباره این (حقیقت) است که چگونه افراد نزدیک در یک گروه با دیگر افراد ارتباط برقرار می کنند: اگر شما این کار را انجام دهید، من هم آن را انجام خواهم داد.
Shona Brown و KathleenEisenhardt سال ها است طرفدار راه هایی هستند که بر پایه آن نظم بر کنترل در شرکت ها برتری دارد. کتاب آنها با نام رقابت در لبه پرتگاه از جمله بهترین کتاب ها در زمینه تجارت است. نویسندگان در این کتاب استدلال می کنند که رهبر یک شرکت باید قوانین اصلی محدودی را شناسایی کند و مبنا قرار دهد به طریقی که شرایط را برای پیروزیت و کاهش ریسک شکست در زمینه های عملیاتی فراهم کند. این قوانین باید کاملا پیشرفته و شدیدا آزموده شده باشند. سپس روسا باید به مدیران آزادی بدهند تا آنها قادر باشند تا در فضای موجود بین قوانین فعالیت کنند. قوانین بیش از حد، ظرفیت سازگاری لازم در بازارهای پرشتاب را مختل کرده، فرصت ها را نادیده گرفته و هشدارها را افزایش می دهد.
همکاران من در طرح ملی تربیت رهبران در دانشگاه هاروارد از طریق مصاحبه های زیاد و فشرده با رهبران به نکته ای مشابه هوش جمعی دست یافته اند. ما با 12 نفر از این افراد که هر کدام از آنها مسئول سازمان خود بودند، گفتگوکردیم و اغلب گفتند که رهبری جمعی مدلی پیروز بوده است، اما هیچ کدام یک فرد را به عنوان مسئول تمام عملیات نمی دانستند.
منبع: الی گشت